وامواژههای قرآنی- عربی در زبان پهلوی (فارسی میانه)
محورهای موضوعی : پژوهشهای ادبیات کلاسیک ایران
یداله منصوری
1
(دانشیار گروه زبانشناسی، دانشگاه شهید بهشتی، ایران )
کلید واژه: وامواژه قرآنی (دخیل عربی), فارسی میانه, زبان پهلوی.,
چکیده مقاله :
دربارة واژههای دخیل یا وامواژة عربی در فارسی، دیدگاه غالب این است که ورودِ لغات عربی در دورة اسلامی، یعنی پس از آمدن اسلام به ایران، آن هم بیشتر در سدههای ششم و هفتم به بعد به فارسی بوده و حضور آنها در متون فارسی قوّت و شدّت گرفته است. در این گفتار کوشش بر آن است تا جایی که اسناد در دست است، نشان دهیم که ورود لغات عربی به زبان فارسی از روزگاران بسیار دور رخ داده و این بدهبستانِ زبانی- فرهنگی چه بسا از آن زمانی که ایرانیان و عربها باهم ارتباط داشتهاند، یعنی، از زمان هخامنشیان به بعد صورت گرفته است.
Regarding Arabic loanwords in Farsi, the dominant view is that the arrival of Arabic words in the Islamic period, that is, after Islam came to Iran, was mostly in Persian in the sixth and seventh centuries and their presence in Persian texts is strong and intensified. In this research, we are trying to show, as far as the documents are available, that the introduction of Arabic words into Persian language happened a long time ago,And this cultural-linguistic exchange has probably taken place since the time when Iranians and Arabs have been in contact with each other, that is, since the Achaemenid period.
اقبال آشتياني، عباس (1389) تاريخ ايران، چاپ هفتم، تهران، نامك.
جفری، آرتور (1372 ) واژههای دخیل در قرآن مجید، ترجمه دکتر فریدون بدرهای، تهران، توس.
ژينيو، فليپ (1984) ارداويرافنامه (ارداويرازنامه)، ترجمه و تحقيق دكتر ژاله آموزگار ( 1372)، تهران، معين.
فرهوشي، بهرام (مترجم، 1378) كارنامة اردشير بابكان، تهران، دانشگاه تهران.
مزداپور، کتایون (مترجم، 1378) بررسي دستنويس م.
او29 (داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، گلشاه و متنهاي ديگر)، تهران، آگه.
میرزای ناظر، ابراهیم (مترجم، 1373) روزِ هرمزد ماهِ فروردین- ماهِ فروردین، روزِ خرداد (همراه با متن پارسی میانه)، مشهد، ترانه.
ماهیار نوابی، یحیی (مترجم، 1374) يادگار زريران، تهران، اساطير.
Anklesaria, B. (1949) Pahlavi Vendidâd (Zand-î Jvît-dêv-dât), Bombay.
Darmesteter, J., 1898, Vendidad or lows against the demons, Avesta, The Scared Books of Zoroastrianism, Book 3, (from Scared Books of the East) ed. by Joseph H. Peterson, 1995 (Avesta.org).
Durkin-Meistrerernst, Desmond (2004) Dictionary of Manichaean Middle Persian- and Parthian, School of Oriental and African Studies, University of London.
Jamasp-Asana H.D.J. & W. West (1887) Shikand-Gûmânîk Vijâr (The Pâzand-Sanskrit text together with a fragment of the Pahlavi), Bombay.
Kent, R. G. (1953) Old Persian (Grammar-Texts-Lexicon), New Haven.
de Menasce J. P. (1945) Škand-Gumānīk Vičār, Fribourg.
Nyberg, H. S. (1974) A Manual of Pahlavi, Vol. II, Wiesbaden.
Sanjana, D. D. Peshotan (1895) The Zand í Javít Shêda dâd, Vendidâd (The Pahlavi version of the Avesta), Bombay.
متون پهلوی با نشانههای اختصاری: AWN = Gignoux, Ph. (1984) Le Livre d’ Arda Virāz, Paris.
Az = Jamasp-Asana, J. D. J. (ed., 1897) Pahlavi Texts, Bombay.
DK5 = Amouzgar, J, et A. Tafazzoli (2000) Le Cionquiéme Livre du Dēnkard- (5), Paris.
KNA = Antia, E. K. (1900), Kârnâmak-i Artakhshîr Pâpakân, Bombay.
MGA = Chacha, H. F. (1936), Gajastak Abâlish (Mātīkān ī Gajastak Abālīš), Bombay.
MU29 = MS. MU 29, D. K. Jamasp Asa, M. Nawabi, B. Farahvashi (ed., 1976), The story of Garshasp, Tahmurath, Jamshid, and other texts, [with the technical assistance of M. Tavousi], Shiraz.
Pahl.Vd. = Jamasp, D. H. (1907) Vendidâd (Avesta text with Pahlavi translation and commentary, and glossarial index), vol. 1 (texts), Bombay.
SHE = Daryaee, T. (2002) Šahrestānīhā ī Ērānšahr (A Middle Persian Text on Late Antique Geography, Epic, and History), Colifornia.
ZXA = Dhabhar, E.B.N. (ed., 1927), Zand i Khūrtak Avistāk, Bombay.
فصلنامه علمي «پژوهش زبان و ادبيات فارسي»
شماره شصت و هفتم، زمستان 1401: 16-1
تاريخ دريافت: 06/10/1399
تاريخ پذيرش: 10/12/1401
نوع مقاله: پژوهشی
وامواژههای قرآنی- عربی در زبان پهلوی (فارسی میانه)
یدالله منصوری 1
چکیده
دربارة واژههای دخیل یا وامواژة عربی در فارسی، دیدگاه غالب این است که ورودِ لغات عربی در دورة اسلامی، یعنی پس از آمدن اسلام به ایران، آن هم بیشتر در سدههای ششم و هفتم به بعد به فارسی بوده و حضور آنها در متون فارسی قوّت و شدّت گرفته است. در این گفتار کوشش بر آن است تا جایی که اسناد در دست است، نشان دهیم که ورود لغات عربی به زبان فارسی از روزگاران بسیار دور رخ داده و این بدهبستانِ زبانی- فرهنگی چه بسا از آن زمانی که ایرانیان و عربها باهم ارتباط داشتهاند، یعنی، از زمان هخامنشیان به بعد صورت گرفته است.
واژههاي کلیدی: وامواژه قرآنی (دخیل عربی)، فارسی میانه، زبان پهلوی.
بیان مسئله
دربارة واژههای دخیل یا وامواژة عربی، بارها در زبان فارسی و گاه، در دیگر زبانهای ایرانی سخن به میان آمده است. چه بسا پیشتر از این، مقالهها و کتابهای لغت یا فرهنگ عربی در فارسی منتشر شدهاست. نکته گفتنی اینجا که دیدگاه غالب این است که ورودِ لغات عربی در دورة اسلامی بوده، یعنی این لغات پس از آمدن اسلام به ایران، آنهم بیشتر در سدههای ششم و هفتم به بعد به زبان فارسی راه یافته و در متون فارسی شدّت گرفته و جا خوش کرده است.
در این گفتار کوشش بر آن است تا جایی که اسناد در دست است نشان بدهیم که ورود لغات عربی به زبان فارسی از روزگاران بسیار دور رخ داده و این بدهبستانِ زبانی- فرهنگی چه بسا از آن زمانی که ایرانیان و عربها ارتباط داشتهاند، صورت گرفته است. برای پیگیری رّدِ پای این لغات متون فارسی میانه (زبان پهلوی) همگی پیشِ رویِ ما بود تا بررسی گردد کدام متن دارای لغات عربی هستند. یادآوری میشود که نگارش واژگان عربی حتی اسامی و اعلام خاصّ به خط و زبان پهلوی در این گفتار به عنوان وامواژه تلقی شده است، اگرچه نگارش لغات یک زبان به خط دیگر زبان وامواژه نیست در اینجا به دلیل ارزش و اهمیّت تاریخی مورد تأکید این گفتار است. نخست باید همه متون بررسی و آزمایش میشدند تا مسئله روشن گردد. ارجاعات مقاله به صورت دقیق به فصل یا صفحه و سطر متون بیانگر حقیقت این پژوهش است.
پیشینه تحقیق
دربارة پیشینة مقاله تاجایی که نگارنده آگاهی دارد تاکنون مقاله یا کتابی در این خصوص منتشر نشده؛ اما دربارة واژههای دخیل عربی در فارسی مقالهها و کتابهای قابل توجّهی نوشته شده است که ذکر یکایک آنها در این گفتار به اطالة کلام میانجامد. این نکته نیز یادآوری میشود که هزوارشها مورد بحث این گفتار نیست و دیگران بدان پرداختهاند. برای نمونه، کتاب هزوارشهای پهلوی، اثر دکتر محمدجواد مشکور، چاپ بنیاد فرهنگ ایران.
بررسی و تحلیل واژگان دخیل عربی در متون پهلوی]ادبیات تحقیق[
پیش از آن که به متون پهلوی بپردازیم اشاره به گذر تاریخی چند سده پیشتر ما را با پیشینة ورود لغات عربی به زبانهای ایرانی باستان رهنمون میسازد. از سنگنوشتههای زمان هخامنشیان، یعنی سدههای ششم تا چهارم پیش از میلاد، برمیآید که شبه جزیرة عربستان زیر فرمان شاهان هخامنشی بود، بدین معنی که مردمان عربزبان باجگزار فرمانروایانِ ایرانی بودند. نمونة این اسناد را در کتیبة بیستون، ستون یکم (و جاهای دیگر)، داریوش یکم هخامنشی میخوانیم:
θātiy Dāravayauš xšāyaθiya ima dahyāva tyā manā patiyāšn vašnā Auramazdāha adamšām xšāyaθiya āham Pārsa Uvja Bābiruš Aθurā Arabāyā Mudrāyā .. DB I 12-5
داریوش شاه گوید: این کشورهایی است که به سویِ من آمدند (تابع من شدند)، به خواست اهورهمزداه من شاهشان شدم: پارس، خوز(عیلام)، بابِل، آشور، عربایا (عربستان؟)، مصر ..... (روی هم 23 سرزمین و کشور).
افزون بر این، واژة Arabāyā در کتیبههای داریوش، پرسپولیس (تخت جمشید) با نشانة e، سطر 11، نقش رستم a، سطر 27، کانال سوئز e، سطر 26 و نیز کانال سوئز m، سطر 7 با گزارههایی همانند بیستون به تکرار آمده است. جز این، در سنگنوشته خشایارشاه در پرسپولیس (تخت جمشید) h، سطر 25 نیز با همان مضمون جزء کشورهایی است که او شاه آنها شده و فرمان او را اجرا میکنند و قانون او را رعایت میکنند و باجگزار او هستند. (برای متون سنگنوشتهها به ترتیب ر.ک: Kent 1953: 117, 136, 137, 141, 145, 151).
شاید بتوان گفت که نخستین وامواژة عربی در فارسی (باستان) همین واژة arabāya- است که رونالد کنت، نویسندة کتاب فارسی باستان، آن را نام یکی از استانها و ایالتهایی پارسیان (= ایرانیان) و همچنین نام نژاد عربی میداند (ر.ک: Kent 1953: 169-170).
در دورة تاریخی زبانهای ایرانی میانه، از اینگونه نمونهها در دیگر زبانهای ایرانی در دست است، ما در اینجا این پدیده را تنها در زبان فارسیِ میانه (پهلوی)، برای نمونه، پیگیری میکنیم.
همچنین نام سرزمینِ عرب را در برخی از متون فارسی میانه (پهلوی)، از جمله متن پهلوی کارنامة اردشیر بابکان به صورت روشنتر، یعنیِ /’lwst’n' /Arwestān «عربستان» میبینیم:
andar ān gāh pus-ē ī pad Arwestān būd abāg was spāh az tāzīgān ud *mečanīgān pad drayāb widārag mad abāg Ardaxšēr ō kōxšišn ēstād. KNA 6.15
اندر آن گاه (زمان) پسري [از پسران كرم خداي هفتان بوخت] در عربستان بود، با سپاهِ بسيار از تازيان و مكرانيان (مكران بلوچستان) به گذرگاهِ دريا آمد، با اردشير به كوشش (نبرد، ستيز) ايستاد.
در متن پهلویِ (زند) وندیداد، فرگردِ یکم، بند نوزده، این سرزمین، جزء نواحی است که اهورهمزداه آفریده که به سبب نداشتنِ فرمانروا، گستاخ هستند، و به زودی باز خواهند ایستاد (؟).
šāzdahom az gyāgān rōstāgān ī-m pahlom frāz brēhēnīd man kē Ohrmazd hēm abar pad *ōδhā [‛L δ’ y = Av. aoδaēšu] ī Arwestān /’lw’st’n'/ ī Hrōm(1) kē a-sardār abar mānišn hēnd kū zūd abāz ēstēnd. Pahl.Vd. 1.19
شانزدهم از جاها، روستاهاییِ که برتر فراز آفریدم من که اهورامزدایم، در اودهایِ (سرچشمة) عربستانِ روم (سرزمین عربی که از آنِ روم است؟)، که بیسردار (بدون فرمانروا) ساکن هستند، که زود بازایستند (عقب نشینند).
بسنجید با متون فارسی میانة مانوی، به صورتِ/arwāyestān /’rw’yst’n «نام استانی از بیتِ اربایه Bēt ’Arbāyē / در شمال میانرودان (بین النهرین)». (نک.Durkin-Meisterernst 2004: 53).
جاینام دیگری که در متون فارسی میانه به چشم میخورد، نام شهرهای مقدّس مکّه و مدینه، و شام و کوفه و یمن است، در متن پهلوی شهرستانهای ایرانشهر میخوانیم:
wīst-ē čahār šahrestān andar zamīg Šām, Yaman, Frīgā ud Kufah ud Makkah ud Madīnag gāh kard ēstēd, ast šāhān šāh, ast kēsar. SHE 21.33
بيست و چهار شهرستان را در سرزمين شام، يمن، افريقا و كوفه و مكه و مدينه، چه شاهنشاه (ایران) چه قيصر (روم)، گاه كرده است (به عنوان پايتخت ساخته است).
نام خاصِّ ابراهیم(2) (نام سورة قرآن با 52 آیه) اگرچه برگرفته از اصل عبرانی به صورتِ اب-رام به معنی «پدر عالی» است، ولی با اندکی تسامُح، میتوان گفت که از طریقِ عربی به زبانهای ایرانی آمده است، در متن پهلوی یادگار زریران که اصل از زبانِ پارتی دارد، به صورتِ پهلوی شده این نام را مشاهده میکنیم:
Aprāhīm /’pr’hym/ debīwarān mahist frawardag be āwišt. AZ 3.22
ابراهيم دبيران مهست (بزرگترينِ دبيران) فرورده (طومار) را مُهركرد.
وامواژة خراج نیز در متن پهلوی ارداویرافنامه آمده است. اگر چه اصلِ این واژه خود یک وامواژة فارسیِ میانه به صورت harg به معنیِ «کار، کوشش، مالیات، خراج»، در زبان عربی، نخست به صورت خَرج و آنگاه به شکلِ خَراج (بر وزن فَعال) دگرگون گشته، و سپس به صورتِ معرّب دوباره در متن یاد شده، دیده میشود:
ēn ruwān druwandān kē-šān …. was mardōm abē-bun ud abē-bar kard ….ud xarāj ī garān hamē abāyist dādan. AWN 49.4
اين روان آن درونداني است كه آنان بسيار مردم را بيبُن و بيبَر كردند که خراج گران بايست میدادند.
نام خاصِّ ابوجعفر ابودوانیقی را در متن پهلوی شهرستانیهایِ ایرانشهر، به صورتِ پهلوی شده میخوانیم که نویسندة آن بنایِ شهر بغداد را بدو نسبت میدهد:
šahrestān ī Baγdād Abū-Gāfar čiyōn-šān Abū-Dawānīg xwānēnd kard. SHE 24.60
شهرستانِ بغداد را ابوغافر (= ابوجعفر)، چنان كه ابودوانيق ميخوانند، كرد (ساخت)(3).
نامِ خاصِّ ابالیش، از دیدگاه مری بویس تصحیفِ ابالیث است، برخی آن را دگردیسی از عبدالله میدانند و مأمون و صفت وی امیرالمؤمنین در متن پهلوی مادیان گُجستگ ابالیش ذکر شده است:
Abālīš …. rāh ō Bakdād ud dar ī Mamōn Amēr mōmenēn grift. MGA 0.3
اباليش راه به سوي بغداد و دربارِ مأمون اميرالمؤمنين [